رمان عشق بعد از تنفر

ساخت وبلاگ
                                                             فصل چهاردهم                                                            عشق بعد از تنفرامید –زهرا ؟زهرا – جانمامید –من فقط تا اخر همین هفته اجازه ی خروج از پادگانو دارم دیگه نمیتونم بیا بهتره تو هم بری اصفهان اینجا تنها نمونناراحت شدمزهرا رمان عشق بعد از تنفر...ادامه مطلب
ما را در سایت رمان عشق بعد از تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2eshghebaedaztanafor0 بازدید : 295 تاريخ : سه شنبه 10 مرداد 1396 ساعت: 15:24

فصل پانزدهم عشق بعد از تنفر امید –درو باز کن زهرا – باشه صبر کن سریع لباسمو عوض کردم درو باز کردم امید – پ چرا درش اوردی میخواستم ببینمش زهرا –نوچ نمیشد تو کارات دست خودت نیس یه بلایی همینجا سرم میوردی خندید زهرا –والا امید –حالا خوب بود اندزات بود زهرا – عالی یه جوراب شلواری و شال و کت همرنگشم خرید رمان عشق بعد از تنفر...ادامه مطلب
ما را در سایت رمان عشق بعد از تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2eshghebaedaztanafor0 بازدید : 1001 تاريخ : سه شنبه 10 مرداد 1396 ساعت: 15:24

فصل شانزدهم عشق بعد از تنفر با محمد دست دادمو بش تبریک گفتم و رفتم سراغ عروس که باش رو بوسی کنم همین که نزدیکش شدم فهمیدم کیه کشیدم عقب و با اخم مصنوعی نگاش کردم زهرا –زهرا خودتی چقدر تغییر کردی چقدر خوشگل شدی زهرا(عروس) – چشات خوشگل میبینه فدات شم همدیگه رو بغل کردیم زهرا –چقدر دلم برات تنگ شده بود رمان عشق بعد از تنفر...ادامه مطلب
ما را در سایت رمان عشق بعد از تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2eshghebaedaztanafor0 بازدید : 332 تاريخ : سه شنبه 10 مرداد 1396 ساعت: 15:24

فصل هفدهم عشق بعد از تنفر فاطی –نه بای زهرا – بای دیگه کی مونده اها مریم مریم –بله بفرمایید زهرا –اوووو چه با کلاس مریم –شما ؟ زهرا –وا زهرا خو  مریم –وای زهراا ببخشید نشناختمت زهرا – وا تو گروه داشتم بات شوخی میکردم مریم –تو بودی زهرا –ن پ عمم بود  میایی بریم دریاچه ؟ مریم –چرا که نه ؟کی کجاش ؟ زهر رمان عشق بعد از تنفر...ادامه مطلب
ما را در سایت رمان عشق بعد از تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2eshghebaedaztanafor0 بازدید : 760 تاريخ : سه شنبه 10 مرداد 1396 ساعت: 15:24

فصل هجدهم عشق بعد از تنفر نگاش کردم زهرا – نه لازم نکرده ابنباتشو در اورد گذاشت تو دهن من امید –پس حرف نرن ابنبترو در اوردم زهرا –ایی امید خدا نکشتت حالمو بهم زدی ابنباترو پرت کردم طرف سطل زباله که نمیدونم این یارو از کجا اومد و ابنبات خورد به پشتش یه پسر حدودا سی ساله جنتل من بود لباسشم سفید ابنبات رمان عشق بعد از تنفر...ادامه مطلب
ما را در سایت رمان عشق بعد از تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2eshghebaedaztanafor0 بازدید : 268 تاريخ : سه شنبه 10 مرداد 1396 ساعت: 15:24

فصل اخر عشق بعد از تنفر امید –پس باید بشینیم درس بخونیم زهرا –اره با هم تو پارک قدم میزدیم که خاطرات پچگیم امد جلو چشمم همون جا ایستادم به اطرافم نگاه کردم  امید –چی شده چرا ایستادی زهرا –یادمه اون موقع عمم مارو برده بود شهر بازی فاطمه کوچیک بود نیومد من و زینب رفتیم با پسر عمم اون موقع ریحانه و رضا رمان عشق بعد از تنفر...ادامه مطلب
ما را در سایت رمان عشق بعد از تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2eshghebaedaztanafor0 بازدید : 2989 تاريخ : سه شنبه 10 مرداد 1396 ساعت: 15:24

فصل پنجم زهرا – خب اقای دانا بگو میشنوم امید – ریحانه فقط منو دید اومد  نامزدیمونو تبریک بگه همین  زهرا – بله هرهر کرکر هاتو میدیم امید – میگفتش که چه جوری این زهرا رو تحمل میکنی – زهرا -امید من ریحانه رو بهترتومیشناسم منظور اون این نبوده که تبریک بگه اگه میخواست تبریک بگه که به من میگفت  قصدش از این کار چیز دیگه بوده . دستشو دور گردنم حلقه کرد امید -حالا که تقصر من نبوده خودتم میگی .  بعد مکثی کردو چشمکی زد امید - آشتی ؟ زهرا - مگه من قهر بودم. امید -  نیستی زهرا – نه. بعد بلند شد امید – پاشو بریم هوا داره تاریک میشه زهرا – کجا امید – خونه ما زهرا – بریم رمان عشق بعد از تنفر...ادامه مطلب
ما را در سایت رمان عشق بعد از تنفر دنبال می کنید

برچسب : رمان عشق بعد از ازدواج,رمان عشق بعد از دعوا,رمان عشق بعد دعوا,دانلود رمان عشق بعد ازدواج,رمان عشق بعد ازدواج,رمان عشق بعد از خیانت,رمان درباره عشق بعد از ازدواج,رمان درباره عشق بعد ازدواج,دانلود رمان عشق بعد از ازدواج,رمان شروع عشق بعد از دعوا, نویسنده : 2eshghebaedaztanafor0 بازدید : 1091 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 8:40

فصل هفتم امید –زهرا شب پیشم میمونی زهرا –هاااا براچی ما صبح زود میخواییم بریم امید –زهرا صبح میارمت در خونت خوبه ؟ زهرا –باشه دستشو دور گرنم حقله و و گونمو بوسید امید –قربونت برم تا شب با هم بودیم ازش جدا نمی شدم کاش میشد امیدم میود امید –من گشنمه بیا بریم یه چیزی بخوریم زهرا –بریم رفتیم داخل یه فست فودی امید –چیزی میخوری زهرا –نه امید –چرا؟ زهرا –نمی خورم خودت بخور امید –باشه نشستم رو صندلی رفت یه چیز برا خودش گرفت در کمال ارامش خورد زهرا –میترسم امشب بترکی رو دستمون بمونی امید –تو نگران نباش گوشی رو از تو جیبم درو وردم و شروع کردم تند تند تای رمان عشق بعد از تنفر...ادامه مطلب
ما را در سایت رمان عشق بعد از تنفر دنبال می کنید

برچسب : رمان عشق بعد از ازدواج,رمان عشق بعد از دعوا,رمان عشق بعد دعوا,دانلود رمان عشق بعد ازدواج,رمان عشق بعد ازدواج,رمان عشق بعد از خیانت,رمان درباره عشق بعد از ازدواج,رمان درباره عشق بعد ازدواج,دانلود رمان عشق بعد از ازدواج,رمان شروع عشق بعد از دعوا, نویسنده : 2eshghebaedaztanafor0 بازدید : 241 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 8:40

فصل هشتم زهرا – بارووون میباره اروووم امید –چقدرم ارووومه خندم گرفت و به خوندنم ادامه دادم زهرا –بهم وصلیم ما دوتامووون بارووون میباره اروووم نباشی من میشم داغووون  امید –زهرا چشامو باز کردمو برگشتم طرفش زهرا –جونم امید –خیلی دوست دارم خودمو لوس کردمو براش چشمک زدم و خودمو انداختم تو بغلش زهرا – منم دوست دارم بارون بند اومده بود و باد میومد ماهم که لباسامون خیس من لرزم گرفت زهرا –امید بریم سردم شد  امید –بریم خدارو شکر نزدیک خونمون بودیم سریم از پله ها رفتم بالا که متوجه شدم امید نیس برگشتم زهرا –پس چرا ایستادی بیا دیگه امید –نه میرم خونه یه رمان عشق بعد از تنفر...ادامه مطلب
ما را در سایت رمان عشق بعد از تنفر دنبال می کنید

برچسب : رمان عشق بعد از ازدواج,رمان عشق بعد از دعوا,رمان عشق بعد دعوا,دانلود رمان عشق بعد ازدواج,رمان عشق بعد ازدواج,رمان عشق بعد از خیانت,رمان درباره عشق بعد از ازدواج,رمان درباره عشق بعد ازدواج,دانلود رمان عشق بعد از ازدواج,رمان شروع عشق بعد از دعوا, نویسنده : 2eshghebaedaztanafor0 بازدید : 688 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 8:39

فصل دهم  رفتم با مامانم و بابام و اجی زینبم سلام کردن همون موقع ماشین بابای امیدم اومد شهرام از ماشین پرید که بره پیش امید تا منو دید راهشو کج کرد اومد پیش من و پرید تو بغلم  زهرا –سلام شهرام دلم برات تنگ شده بود یه ماچ محکم ازش گرفتم و رفت پیش داداشش رفتم با مامان و بابای امیدم سلام کردم  بابام  –نظرتون چیه بریم بشینیم تو پارک همه موافقت کردن و رفتیم نشستیم تو پارک افاطمه و شهرام حسابی با هم جور شده بودن و با هم رفتن تو پارک بازی کنن بابای امید  –خب دخترم چطور بود خوش گذشت این امید اذیتت که نکرد دستمو کشیدم رو لبم و پایین لبم زهرا – خیلی خوش گذشت جون خ رمان عشق بعد از تنفر...ادامه مطلب
ما را در سایت رمان عشق بعد از تنفر دنبال می کنید

برچسب : رمان عشق بعد از ازدواج,رمان عشق بعد از دعوا,رمان عشق بعد دعوا,دانلود رمان عشق بعد ازدواج,رمان عشق بعد ازدواج,رمان عشق بعد از خیانت,رمان درباره عشق بعد از ازدواج,رمان درباره عشق بعد ازدواج,دانلود رمان عشق بعد از ازدواج,رمان شروع عشق بعد از دعوا, نویسنده : 2eshghebaedaztanafor0 بازدید : 883 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 8:39